لبابه الکبری مکناه به ام الفضل. دختر حارث الهلالیه مادر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب عم پیغمبر اسلام بود. رجوع به لبابه الکبری شود، کفتار ماده. (منتهی الارب) زینب دختر عبدالله مأمون خلیفۀ عباسی. وی در دانش و ادب مشهور بوده است. رجوع به ریحانهالادب، ج 6 ص 230 شود
لبابه الکبری مکناه به ام الفضل. دختر حارث الهلالیه مادر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب عم پیغمبر اسلام بود. رجوع به لبابه الکبری شود، کفتار ماده. (منتهی الارب) زینب دختر عبدالله مأمون خلیفۀ عباسی. وی در دانش و ادب مشهور بوده است. رجوع به ریحانهالادب، ج 6 ص 230 شود
لام الف لا. نام الف ساکن باشد و در الفبا آن رابه صورت ’لا’ ضبط کنند. و از آن در حروف الف را خواهند یعنی همزۀ ساکنه را. رجوع به لا شود: قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد لام الف منفی گردد ز حروف معجم. سوزنی. ، گره بشکل لا. الف دانه. گرهی که چون لام الف بندند. لامه: چون لام الف گرفته من او را کنار واو پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام. یوسف بن نصرکاتب. وان فکنده نیزه ها چون لام الف در یکدگر. کمال اسماعیل. ، لامه. لامک. رجوع به لامه شود
لام الف لا. نام الف ساکن باشد و در الفبا آن رابه صورت ’لا’ ضبط کنند. و از آن در حروف الف را خواهند یعنی همزۀ ساکنه را. رجوع به لا شود: قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد لام الف منفی گردد ز حروف معجم. سوزنی. ، گره بشکل لا. الف دانه. گرهی که چون لام الف بندند. لامه: چون لام الف گرفته من او را کنار واو پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام. یوسف بن نصرکاتب. وان فکنده نیزه ها چون لام الف در یکدگر. کمال اسماعیل. ، لامه. لامک. رجوع به لامه شود
نام لا که بعضی آنرا جزو حروف الفبا پنداشته اند. یا لام آوردن، مراد معنی لا است یعنی نه نفی: قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد لام الف منفف گردد ز حروف معجم. (سوزنی لغ)، شکل لا صورت لا: چون لام الف گرفته من او را کنار واو پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام. (یوسف بن نصر کاتب لغ)، لامه لامک
نام لا که بعضی آنرا جزو حروف الفبا پنداشته اند. یا لام آوردن، مراد معنی لا است یعنی نه نفی: قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد لام الف منفف گردد ز حروف معجم. (سوزنی لغ)، شکل لا صورت لا: چون لام الف گرفته من او را کنار واو پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام. (یوسف بن نصر کاتب لغ)، لامه لامک